English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2826 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to gather way U شروع بحرکت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bestir U بحرکت در اوردن تحریک کردن
start off U شروع کردن شروع شدن
set up U مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
To set in motion. U بحرکت ؟ رآوردن
to set agoing U بحرکت انداختن
to set going U بحرکت انداختن
to put in motion U بحرکت در اوردن
gestic U وابسته بحرکت بدنی
pricks U با سیخونک بحرکت واداشتن
snick U بحرکت اوردن سهم
pricking U با سیخونک بحرکت واداشتن
prick U با سیخونک بحرکت واداشتن
To stir the nation to action. U ملت را بحرکت در آوردن
pricked U با سیخونک بحرکت واداشتن
wafting U بهوا راندن بحرکت در اوردن
wafts U بهوا راندن بحرکت در اوردن
waft U بهوا راندن بحرکت در اوردن
sailed U هروسیلهای که با باد بحرکت دراید
sailings U هروسیلهای که با باد بحرکت دراید
sail U هروسیلهای که با باد بحرکت دراید
wafted U بهوا راندن بحرکت در اوردن
move U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moved U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moves U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
valve gear U مکانیزمی که برای بحرکت دراوردن سوپاپهای موتورپیستونی
lunitidal U وابسته بحرکت جزر ومد دراثر ماه
treadmill U چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
treadmills U چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
launch U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
set up U مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
to wipe the slate clean <idiom> U شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
To move heaven and earth. U زمین وزمان را بحرکت در آوردن ( بهر اقدامی دست زدن )
tappet U جلو امدگی یا اهرمی که بوسیله چیز دیگری بحرکت اید
set about <idiom> U شروع کردن
put in hand U شروع کردن
embark upon U شروع کردن
streek U شروع کردن
commenced U شروع کردن
take up <idiom> U شروع کردن
set in U شروع کردن
commence U شروع کردن
commencing U شروع کردن
embarking U شروع کردن
tee off U شروع کردن
embarks U شروع کردن
embarked U شروع کردن
get off on the wrong foot <idiom> U بد شروع کردن
get one's feet wet <idiom> U شروع کردن
kick off <idiom> U شروع کردن
commences U شروع کردن
to strike into U شروع کردن
embark U شروع کردن
pipe up U شروع به نی زدن کردن
dig in <idiom> U شروع به خوردن کردن
get in on the ground floor <idiom> U ازابتدا شروع کردن
open fire U شروع به تیراندازی کردن
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
blast off U شروع بپرواز کردن
To start from scratch . U از هیچ شروع کردن
start up <idiom> U بازی را شروع کردن
to f. a laughing U شروع بخنده کردن
blast-off U شروع بپرواز کردن
launch U شروع کردن حمله
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> U شروع به دعوی کردن
do up U شروع بکار کردن
to start U شروع کردن به دویدن
to start from the beginning [to start afresh] U از آغاز شروع کردن
warm up U شروع کردن به کار
to break into a run U شروع کردن به دویدن
to open fire U شروع به اتش کردن
launched U شروع کردن حمله
set to U با اشتیاق شروع کردن
set-to U با اشتیاق شروع کردن
set-tos U با اشتیاق شروع کردن
tune up U شروع باواز کردن
come to blows <idiom> U شروع به جنگیدن کردن
launches U شروع کردن حمله
attempting to steal U شروع کردن به سرقت
launching U شروع کردن حمله
to set about U شروع کردن مبادرت کردن بکاری
turn on <idiom> U روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
attempting to commit murder U شروع کردن به قتل عمد
attempting to commit rape U شروع کردن به تجاوز جنسی
trigger U شروع کردن حمله یاکار
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
triggered U شروع کردن حمله یاکار
scratch the surface <idiom> U تازه شروع به کار کردن
to come to one's senses U شروع به فکر عاقلانه کردن
go off <idiom> U شروع به زنگ زدن کردن
come to one's senses <idiom> U شروع به فکر صحیح کردن
triggers U شروع کردن حمله یاکار
back to the drawing board <idiom> U کاری را از اول شروع کردن
to get to U شروع کردن دست گرفتن
begin U اغاز نهادن شروع کردن
begins U اغاز نهادن شروع کردن
attempts U قصد کردن شروع به جرم
restart U بازاغازی دوباره شروع کردن
attempted U قصد کردن شروع به جرم
attempting U قصد کردن شروع به جرم
attempt U قصد کردن شروع به جرم
to get cracking U شروع کردن [به کاری] [اصطلاح روزمره]
to tie into something [ American E] U با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
to struck up U بهم زدن شروع بزدن کردن
take off U جهش کردن شروع به پرواز به پروازدرامدن
to be fever began to a bate U تب شروع کردبه فروکش کردن یا فرونشستن
off the wagon <idiom> U دوباره شروع به خوردن الکل کردن
pick up <idiom> U ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
to start quarrelling <idiom> U شروع به دعوی کردن [اصطلاح روزمره]
to get down to business U کار و بار را شروع کردن [اصطلاح روزمره]
to start an argument with somebody U با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
to turn on the waters U یکدفعه شروع به گریه کردن [اصطلاح روزمره]
to start a fight with somebody U با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
load point U شروع بخش ضبط کردن در نوار مغناطیسی
indenting U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
wake up U تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
cancellation U عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
indents U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
indent U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
hydrofoils U سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
hydrofoil U سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
launching U شروع کردن اقدام کردن
initiates U اغاز کردن شروع کردن
launched U شروع کردن اقدام کردن
launch U شروع کردن اقدام کردن
initiating U اغاز کردن شروع کردن
push off <idiom> U ترک کردن ،شروع کردن
initiated U اغاز کردن شروع کردن
initiate U اغاز کردن شروع کردن
lead off <idiom> U شروع کردن ،باز کردن
launches U شروع کردن اقدام کردن
coldest U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colder U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colds U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
debuts U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
staging area U فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
groups U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
debut U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
group U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
initiation U شروع کار شروع
mode U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
run-up [start-up] U نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
modes U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
reopened U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
click U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
full mobilization U تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
To start from scratch. U از اول شروع کردن ( از اول بسم الله )
to fall to U شروع بخوردن یاجنگ کردن بخوردن افتادن
onset U شروع
right of begin U حق شروع
inception U شروع
beginnings U شروع
beginning U شروع
Redo it. Do it over again. U از سر شروع کن
open fire U شروع
inchoation U شروع
kick off U شروع
incipience or ency U شروع
kick-off <idiom> U شروع
openings U شروع
get-go <idiom> U شروع
opening U شروع
began U شروع کرده
burgeoning U شروع برشدکردن
trig U خط شروع مسابقه
burgeoned U شروع برشدکردن
burgeon U شروع برشدکردن
touch off <idiom> U شروع کاری
line of departure U خط شروع حمله
take up <idiom> U شروع یک سرگرمی
initial point U نقطه شروع
take on <idiom> U شروع به همکاری
restart U شروع مجدد
hash mark U خط شروع مسابقه
incipit U شروع و اغاز
values U نقط ه شروع
initialling U نقط ه شروع
starter U شروع کننده
initialled U نقط ه شروع
initialing U نقط ه شروع
lis mota U شروع دعوی
initialed U نقط ه شروع
initial U نقط ه شروع
sorties U شروع حرکت
sortie U شروع حرکت
terminus a que U نقطه شروع
headstart U امتیاز در شروع
restart U شروع دوباره
starters U شروع کننده
burgeons U شروع برشدکردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1 In last fit, DOS starts at high addresses and works downward
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com